شعلههای وحشی نفت
به یاد دختران سوخته پیرانشهر
زمستان بود؛ زمستانِ سرد و خیس و گِلی روستا. از خانه تا مدرسه، دو فرسخی راه بود. صبح میآمدیم و ظهر برمیگشتیم و ناهار میخوردیم و دوباره برمیگشتیم مدرسه. سرایدار مدرسه، دم در حیاط مجبورمان میکرد گِلهای کفشهایمان را پاک کنیم. چند باری دعوامان شد. گاهی برف بود. برق قطع میشد. برف تا زانومان بود. تا کسی از رادیوی باتریخور خبر تعطیلی مدرسه را بشنود، ما به مدرسه رسیده بودیم. سرایدار نمیگذاشت خودمان را گرم کنیم. با دستهای یخزده راه رفته را برمیگشتیم. هنوز نمیتوانم ببخشمش. اگر کسی زودتر میآمد بیرون مدرسه میماند تا وقتی که صف درست شود.
دیگر بخاری کلاسمان هیزمی نبود و نمیخواست هر روز حمل هیمه دستهامان را خراش دهد. نفتی بود. نفت را مثل هیزم، دانشآموزان باید میآوردند. سهمیه هر نفر بیست لیتر نفت بود تا زمستان سرد مدرسه تمام شود. بخاری استوانهای بود. پشتش باک ده لیتری نفت داشت. از باک قطرهقطره نفت به بخاری میرفت و میسوخت. دم باکش شیری شبیه شیر سماور بود که سرعت قطرهها را کم و زیاد میکرد. صف صبحگاهی که تمام میشد، بچهها سمت بخاری هجوم میبردند. سر صف پاهامان را مرتب به زمین میکوبیدیم، دستهامان را بهم میمالیدیم، شاید کمی گرمتر شدیم.
چهارشنبه بود. همیشه چهارشنبهها ورزش داشتیم. زنگ ورزش همیشه تعطیل بود. مربی ورزش نداشتیم. زنگ ورزش را ساعت آخر میگذاشتند که برگردیم خانه. زنگ اول معلم نیامده بود. باران بود. همه دور بخاری جمع شده بودیم. هر کس زورش بیشتر بود و قدش بلندتر بود، به بخاری نزدیکتر بود. قدکوتاهها دستشان را میکشیدند تا از گرمای بخاری بگیرند. زهرا دختر میرغلام قدش از همه بلندتر بود و انگار همیشه سردش بود. بهش میگفتیم تَشوک. زهرا شیر بخاری را بازتر کرده بود که گرمتر شود. بخاری گُر گرفت. شعله از در و سوراخها و هواکش بیرون زد. همه فرار کردند سمت راهرو. دود مدرسه را گرفته بود. مدیر بخاری را با چوب بلندی برداشت و توی حیاط انداخت. به ما ناسزا میگفت. هیچکس چیزیش نشد. وقتی بخاری نفتی باشد، این یک اتفاق عادی است. همه را اخراج کرد. ظهر رفتیم خانه مدیر. خانهشان نزدیک مدرسه بود. وقتی برگشت خانه و ما را دید، خندید. خیس بودیم و رویمان نشد که نزدیک بخاری خانهشان شویم. توی راه کتابهای لیلا خواهر مدیر خیس شده بود، جلوی بخاری خشکشان میکرد. اما همیشه بخاریهای نفتی به این سادگی مهار نمیشوند. گاهی وحشی میشوند.
- ۸ نظر
- ۰۷ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۲۵